توهم «معامله بر سر ایران»: چرا این تحلیل یک خطای استراتژیک است؟
تحلیلهایی که از معامله بر سر ایران سخن میگویند، بر پایه پیشفرضهای اشتباهی قرار دارند. همانطور که پیشتر در تحلیل ها گفته شد، دونالد ترامپ همواره به سمت پالسهای ضعف حرکت میکند. علاوه بر این، مفهومی به نام «پایان جنگ اوکراین» در واقعیت وجود خارجی ندارد.
ماهیت موجودیتی نبردها
دشمنی میان ایران و اسرائیل یک «نبرد موجودیتی» است. این واقعیت در جبهه تقابل روسیه و اروپا نیز عیناً حاکم است. بنابراین، حتی اگر ولادیمیر پوتین آتشبسی را امضا کند، این اقدام صرفاً تاکتیکی خواهد بود. احتمال چنین امضایی نیز اکنون کاهش یافته است. هدف اصلی او، آمادهسازی برای موجهای بعدی حمله است.
ریشههای فرار از مقاومت
برخی افراد مانند آقای ولایتی، ایدهی معامله بر سر ایران را مطرح میکنند. این ادعاها از جنس همان صحبتهای چند سال پیش طرفداران احمدینژاد است. آنها هر رویدادی را به «معامله شدن ایران» ربط میدهند. این جنس از تحلیلها را کسانی ترویج میدهند که برای گریز از مسیر مقاومت به هر توجیهی متوسل میشوند. آنها تلاش دارند این فضا را القا کنند که همه بر سر ایران کلاه میگذارند و شانسی برای مبارزه نیست. نباید اجازه دهیم چنین مطالبی به نام تحلیل به خورد مخاطبان برود.
یک جنگ، دو جبهه: خطر تحریف تحلیل
کسانی که جبهه جنگ اوکراین را از تقابل ایران و غرب جدا میدانند، درک درستی از نظم جدید جهانی ندارند. متأسفانه، یکی از بزرگترین آسیبها پس از ارائه یک تحلیل عمیق، همین است. عدهای تحلیل را درک نمیکنند. برخی دیگر نیز برای آنکه خود را اولین گوینده معرفی کنند، آن را ناقص بازگو میکنند. آنها حتی به آن جنبه پیشگویی میبخشند. این رویکرد به اعتبار تحلیلهای استراتژیک ضربات جبرانناپذیری وارد میکند. این موضوع، اصلیترین دلیل من برای عدم انتشار تحلیلهای میانمدت و بلندمدت است، چرا که به سرعت به بیراهه کشانده میشوند.