جهان در سالهای اخیر شاهد تحولات بنیادین در نظم بینالملل بوده است. ظهور قدرتهای نوظهور در شرق، تضعیف جایگاه نهادهای غربی مانند ناتو و اتحادیه اروپا، و افزایش بحرانهای جهانی از جمله جنگ اوکراین، رقابتهای انرژی و تغییرات اقلیمی، فضای بینالمللی را وارد مرحلهای تازه کرده است. اجلاس ۲۰۲۵ سازمان همکاری شانگهای (SCO) در تیانجین چین بهعنوان بزرگترین گردهمایی تاریخ این سازمان، نهتنها در سطح منطقهای بلکه در ابعاد جهانی، نمادی از این تحولات محسوب میشود.
چارچوبهای نظری تحلیل شانگهای
از منظر نظریههای روابط بینالملل، تحولات شانگهای را میتوان در سه چارچوب بررسی کرد:
۱. واقعگرایی (Realism): سازمان شانگهای ابزاری برای موازنه قدرت در برابر ایالات متحده و ناتو است.
۲. سازهانگاری (Constructivism): هویت تمدنی شرق (چین، روسیه، ایران، هند) در حال بازتعریف نظم جهانی بر مبنای ارزشهای غیرغربی است.
۳. لیبرالیسم نهادگرایی: شانگهای با تقویت همکاریهای امنیتی و اقتصادی، میکوشد چندجانبهگرایی را جایگزین یکجانبهگرایی غربی کند.
پژوهش های اندیشکده ها و اطاق های فکر غربی خصوصا در چند سال اخیر نشان داده که «نهادهای موازی» مانند شانگهای و بریکس به تدریج جایگزینی برای هژمونی غربی شدهاند و غربی ها به شدت از این اتفاق ناراحت هستند.
ناتوی شرق؛ یک ضرورت استراتژیک
ساختار اصلی این اتفاق براساس یک قانون شکل گرفته است. ناتوی شرق؛ ساختار امنیتی نوظهوری است که باید هرچه سریعتر در مقابل ناتوی آمریکایی بایستد. محور شرق یعنی اتحاد ایران، چین و روسیه باید هرچه سریعتر به این باور برسند که بدون ایجاد یک ناتوی همه جانبه نمیتوان در مقابل غرب ایستادگی کرد و با هزینه قابل پرداخت پیروز شد.
نشست تیانجین با حضور بیش از ۲۰ رهبر جهان و مهمانانی مانند دبیرکل سازمان ملل و… توانایی تبدیل به شانگهای در یک بُعدی جهانی را داد. رسانههای بینالمللی از این نشست با عنوان «ناتوی شرق» یاد کردند، زیرا شانگهای اکنون نهتنها یک نهاد همکاری اقتصادی بلکه یک ساختار امنیتی–نظامی قدرتمند است. مانورهای مشترک چین، روسیه، ایران و هند در سالهای اخیر، بستر عملی برای این تعبیر را فراهم کرده است. این روند نشان میدهد که شرق در حال ایجاد بازوی امنیتی برای مقابله با حضور نظامی آمریکا و متحدانش در آسیاست.
پایان انحصار غرب و ظهور ساختارهای موازی
تحلیلهای منتشرشده (بهویژه در رسانه های غربی واقع بین) اجلاس شانگهای را نقطه عطفی در پایان انحصار نهادهای غربی دانستند. تا پیش از این، ناتو و اتحادیه اروپا به رهبری آمریکا نقش محوری و نقش استراتژیک در تعیین قواعد امنیتی و اقتصادی جهان ایفا میکردند. اما با تقویت همزمان شانگهای و بریکس، ساختارهای موازی شکل گرفتهاند که میتوانند کشورهای مستقل و درحالتوسعه را جذب کنند.
این تحول نشاندهنده تضعیف مدل «غربمحور» و حرکت به سمت نظامی متنوعتر است که در آن بازیگران شرقی دست بالا را پیدا میکنند. خصوصا آنکه منابع طبیعی و نیروی ارزان انسانی در شرق است و از همه مهمتر عناصر خاص تعیین کننده مانند نفت و منابع معدنی بسیار کمیاب و خاص برای استفاده در دوران تکنولوژیهای سایبری در شرق قرار دارد. غربی ها دیگر توان رقابت با تولیدات شرق را ندارند و برای خلاصی از این مشکل فقط یک راه وجود دارد و آن آغاز یک جنگ جهانی جدید است. همین امر باعث شده که هر سالی که می گذرد اجلاس های شرقی مانند شانگهای بسیار مهم و با اهمیت شوند.
نقش سازمان ملل و مشروعیتبخشی به نظم نوین
یکی از نقاط عطف اجلاس، حضور و سخنان آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل, بود. وی خودش در سخنرانی خود به وضوح از چین حمایت کرد. او حمایت چین از چندجانبهگرایی را «حیاتی» دانست و این پیام را منتقل کرد که شانگهای تنها یک بلوک منطقهای نیست، بلکه میتواند بخشی از معماری جهانی باشد. پیوند میان سازمان ملل نظم قدیم و شانگهای نظم نوین به معنای اعطای مشروعیت بینالمللی به ساختاری است که از نگاه غرب «چالشی» برای نظم موجود است. این تحول بهویژه برای چین اهمیت داشت زیرا جایگاهش بهعنوان «بازیگر جهانی مشروع» بیش از پیش تثبیت شد.
پیامدهای کلیدی اجلاس شانگهای
پیامدها و نتایج برگزاری اجلاسهای شرقی مانند شانگهای در سطوح عالی بسیار زیاد است و ما در ادامه به چند پیامد آن اشاره میکنیم.
۱. تغییرات ژئوپلیتیک و نظم چندقطبی: سازمان همکاری شانگهای به تدریج به یکی از ستونهای اصلی نظم چندقطبی در آسیا بدل شده است. در شرایطی که آمریکا تلاش دارد نفوذ خود را تثبیت کند، شانگهای بستری فراهم میکند تا کشورهای آسیایی راهبردهای مشترک برای محدودسازی نفوذ واشنگتن اتخاذ کنند.
۲. اقتصاد جهانی و کاهش سلطه دلار: یکی از نتایج ملموس، تلاش هماهنگ برای ایجاد نهادهای مالی جایگزین و خلاصی از «چرخه نحس جادویی دلار» است. «بانک توسعه شانگهای» که در پیوند با بریکس فعالیت میکند، ظرفیت آن را دارد که به مرکز مالی معتبر برای تسویههای بینالمللی در ارزهای محلی بدل شود و سلطه دلار را تضعیف کند.
۳. امنیت بینالملل و توازن قوا: از جنبه امنیتی، احتمال گسترش همکاریهای نظامی، اطلاعاتی و رزمایشهای مشترک میان اعضا افزایش یافته است. چنین تحرکاتی، توازن قوا را در مقابل ناتو تغییر خواهد داد و شانگهای را از یک چارچوب همکاری نرم به سمت یک بلوک امنیتی سختافزاری در حال گذار میکند.
۴. مشروعیت سیاسی و ارتقاء جایگاه بینالمللی: حضور سازمان ملل نشانگر آن است که این سازمان دیگر صرفاً یک ائتلاف منطقهای نیست، بلکه در حال کسب مشروعیت جهانی است. این روند نشان میدهد که غرب دیگر قادر نیست مشروعیت بینالمللی را در انحصار خود نگه دارد.
۵. تقابل تمدنی و بدیل فرهنگی–سیاسی: اجلاسهای شانگهای به مثابه یک پروژه تمدنی نیز مطرح میشوند. تأکید بر گفتمانهای شرقی، جایگزینی معنوی و تمدنی در برابر جهانبینی غربی عرضه میکند و بستر فکری لازم برای ساخت یک «نظم بینالملل جایگزین» را فراهم میآورد.
نتیجهگیری: شانگهای، معمار نظم نوین جهانی
در انتها باید عرض کنم که اجلاس شانگهای ۲۰۲۵ را میتوان نقطه عطفی در روند انتقال قدرت جهانی دانست. این اجلاس سه پیام کلیدی داشت: نخست، شانگهای بهعنوان «ناتوی شرق» در حال شکلگیری است؛ دوم، انحصار نهادهای غربی در حال افول است؛ و سوم، حضور دبیرکل سازمان ملل نشان داد که این تحول مشروعیت بینالمللی کسب کرده است. بنابراین، شانگهای را میتوان نه صرفاً یک سازمان منطقهای، بلکه یک «معمار نظم نوین جهانی» دانست.